سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طنز چهارشنبه سوری

سلام دوستان!
با توجه به نزدیک شدن به چهارشنبه سوری مطلب طنزی رو در مورد این روز قرار دادیم که امیدوارم خوشتون بیاد.
"همی نقل گشتی اندر نیک چهارشنبه شبی که گویی چهارشنبه اخر سال بودندی شیخنا شامگاهان بر مستراح (محلی برای استراحت و تفکر!) نشسته بودندی و اندر بحر مکاشفت غرق همی بودندی که وانگه بانگی مهیب خلوت عارفانه شیخ اندر مستراح گسستاندی و شیخ بر آشفتی و هراسان به حیاط به در شدی و فریاد بر مریدان سر دادی که این چه بانگ بودندی که همی از بانگ اگزوز تراکتور بدتر باشدندی لیک در این حال  مریدی سر به خرقه  فرو بردی و چیزی پشتش پنهان نمودی!
شیخ خروشید که چه پنهان داری و مرید بخت برگشته از ترس ناله سر دادی که یا شیخ بر جان ما رحم نما که همین یک بار بودندی! گویند اندر این احوالات مریدی بس خود شیرین و قند پاره! از میانه جمع گفتی که یا شیخ! این جاهل همی سیگارت اندر میان مریدان همی فروشد و آن بانگ مهیب بهر آن بباشد و… مرید تیره بخت زاری سر بدادندی و گفتا: ”یا شیخ! بر جان ما رحم نما!“ لیک شیخ با فراست و زیرکی خاص خویش بپرسید که هی جوان سیگارتت اصل است؟ وانگه جمیع مریدان بگرخیدند و بگفتند: ”یا شیخ! شمام آره!“
شیخ بر آشفتی و ندا سر دادی که ای سفلگان بهر دردانه پسرم ساسان می خواهم! پس رو به مرید خاطی کردندی و گفتندی: ”گر خواهی عذرت همی پذیرم، لیک بباید که سیگارت فرزند و جمیعمان را رایگان دهی!“ آن مرید همی بخندید از شادی و چشم های فراوان بگفت! سپس جملگی شادمان بر مرکب ساسان، که رینگ های اسپرت و سابی و ووفر داشتندی، همی بچپیدندی و بر کوی ها و خیابان های کثیری گذشتندی و سیگارت و ترقه فراوان فرو انداختندی و مردم هراسانیدندی پس قاه قاه بخندیدندی و فحش ملت را بر جان خریدندی و آخر شب به منزل شیخ اندر شدندی و قلیان زدندی و آن شب به نیکی بسیار یاد نمودندی!"
منبع:ماهنامه اینترنتی کافه طنز
چهارشنبه سوری امنی رو براتون آرزو می کنم... .

» نظر